ترافیک 60

بهترین های موسیقی

ترافیک 60

بهترین های موسیقی

ترافیک 60

بانک ملی پست، ثبت نام کارشناسی، جوک، چوب، حوادث، خدا، ذوب آهن، زیبا، ژاپن ، سایپا، شعر،صید، ضرب المثل، طالع بینی ، طالع بینی، عکس، غزل، فال حافظ، قرآن کریم، کلیپ، لبنان، لباس عروس ،مترجم ، نور، زارت بهداشت، همشهری ، یوتیوپ ،

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرزیبا» ثبت شده است

نجواهای عاشقانه زیبا

علی دهقان | دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۱۰ ب.ظ

 

همیشه قصه ی شب در همین خلاصه شدست؛
تو غرقِ خوابی و من غرقِ آرزوی توام...!
محسن محدی

------------------------

 ❤ ❤ ❤ نجواهای زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

 


اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار من باشد!
سعدی

------------------------

 ❤ ❤ ❤ متن های زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

 

من یک جور زندگی میخواستم
تو یک جور!
نتوانستیم کیک مشترکی داشته باشیم
خودمان را خوردیم...!
از: راجرمگاف

------------------------

 ❤ ❤ ❤ نجواهای زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

گفتی : مگر به خواب ببینی رخ مرا
دیوانه از خیال تو خوابم نمی‌برد !
#سجاد_شهیدی

------------------------

 ❤ ❤ ❤ اشعار زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤


باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است

آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است

هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد

های های دل دیوانه ی من پنهانی است

------------------------

 ❤ ❤ ❤ متن های کوتاه عاشقانه  ❤ ❤ ❤

 

سکوت خدا!

گاه خدا آن قدر صدایت را دوست داردکه سکوت می کند

تا تو بارها بگویی" خدای من"

------------------------

 ❤ ❤ ❤ زیباترین شعرهای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

خـــــدا!

خدا

در هیاهوی زندگی دریافتم:

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت 

در حالیکه گویی ایستاده بودم

چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد

در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود

به همین سادگی!

------------------------

 ❤ ❤ ❤ زیباترین متن های رمانتیک و عاشقانه  ❤ ❤ ❤

 

عجب هوایی داری!

هوایت که به سرم میزند ،

دیگر در هیچ  هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

------------------------

 ❤ ❤ ❤ نجواهای زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

کاش می شد...

    کاش تا دل میگرفت و میشکست ،دوست می آمد کنارش  می نشست!

        
کاش میشد روی هر رنگین کمان ،می نوشتم "مهربان "با من بمان!!!

 

کاش می شد قلب ها آباد بود

کینه و غم ها به دست باد بود

 

کاش می شد دل فراموشی نداشت 

نم نم باران هم آغوشی نداشت

 

 

کاش می شد کاش های زندگی 

تا می شد در پشت قاب بندگی

 

کاش میشد کاش ها مهمان شوند

درمیان غصه ها پنهان شوند

 

کاش می شد آسمان غمگین نبود

رد پای کینه ها رنگین نبود

 

کاش میشد روی خط زندگی

با تو بود تا مُنــتـهای زندگی

 

 ❤ ❤ ❤ زیباترین متن های رمانتیک و عکس های عاشقانه  ❤ ❤ ❤

 

اکسیر عشق

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...

فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته ...

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت ...

فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه
عشق گرفت ...

خدا گفت : دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود ...

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است ... و

فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان برایش کوچک.

------------------------

 ❤ ❤ ❤ جملات زیبای عاشقانه  ❤ ❤ ❤

سوگند:

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

  به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز!!

سهراب سپهری

  • علی دهقان

زیباترین شعرهای عاشقانه

علی دهقان | شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۱ ب.ظ

زیباترین شعرهای عاشقانه را در ادامه می خوانید:

*******************************

آری آغاز دوست داشتن است

امشب از آسمان دیده‌ی تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد
.
شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها
.
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
.
شب پر از قطره‌های الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور گل یاس است
.
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه‌ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
.
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
.
دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو
.
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد
.
بس که لبریزم از تو می‌خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
.
بس که لبریزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
.
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
.
.
.
.
.
من از عشق لبریزم
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب می‌بینم…
تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم
و وقتی از میان کوچه می‌آیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم
به خود آرام می‌گویم:
دوباره خواب می‌بینم!
دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا…
من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم
لیلا مؤمن‌پور
.
.
.
.
.
بی حضور تو
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار
جهنم‌اند
شمس لنگرودی
.
.
.
.
.
چشم تو
کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی
بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
فریدون مشیری
.
.
.
.
.
خوب‌ترین حادثه
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام
.
طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام
.
آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام
.
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام
.
آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام
.
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام
.
خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟
.
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام
.
حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام
.
ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!
محمدعلی بهمنی
.
.
.
.
.
مرز جنون
کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
.
.
.
.
.
شبان عاشق
من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی‌تکلف و رها
در خراب دشتهای دور
در پی تو می‌دوم
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پرآب
دسته‌ای گل از نگاه آفتاب
یک عبا برای شانه‌های مهربان تو
در شبان سرد
چاروقی برای گامهای پرتوان تو
در هجوم درد
من همان بلال الکنم
در تلفط تو ناتوان
آه از عتاب!
سلمان هراتی
.
.
.
.
.
غزلواره
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه‌های با تو نشستن
سرودنی‌ست
این لحظه های ناب
در لحظه‌های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ تو
شنودنی‌ست
این سر نه مست باده
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می‌سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق
ستودنی‌ست
تنها تو را ستودم
آن سان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان
ستودنی‌ست
من پاکباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگ آزمای
با مرگ …
اگر که شیوه تو
آزمودنی‌ست
این تیره روزگار در پرده غبار
دلم را فرو گرفت
تنها به خنده
یا به شکر خنده‌های تو
گرد و غبار از دل تنگم
زدودنی‌ست
در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز می‌ربایم
اما چه؟
بوسه، بوسه از آن لب
ربودنی‌ست
تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود
غیر از تو
هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظه‌های پرشور
این لحظه‌های ناب
این لحظه‌های با تو نشستن
سرودنی‌ست
حمید مصدق

  • علی دهقان

ده زیبایی در جهان

علی دهقان | جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ب.ظ

Aurora borealis, Kiruna, Sweden



 Yellowstone National Park, Wyoming, USA


Plateau de Valensole, Alpes de Haute-Provence, France



Strokkur geyser, Iceland



The Wave, Coyote Buttes, Arizona–Utah, USA


Nideck waterfall, Alsace, France




 Plitvice Lakes National Park, Croatia


Waterfall at Mýrdalsjökull glacier, Iceland



Rice terraces at Yuanyuang, Yúnnán, China




  • علی دهقان

ما آزموده‌ایم

علی دهقان | پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ



ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش …!

  • علی دهقان

چرارفتی

علی دهقان | پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ

گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست

برخاستی?رفتی و آتش از دلم برخاست

 

آواره ام!برگرد!در من قصر شیرین است

یک تکه از خاک وجودم خانه لیلاست

 

چشمان من خاصیّت بخشندگی دارند

یک روز می بینی که چشمان تو هم زیباست

 

چیزی نگو ?امشب صدا را باد خواهد برد

حسی که در دل داری از پیراهنت پیداست

 

من خسته ام...عمریست یک دیوانه در قلبم

سر می زند بر سنگ و میپرسد:کسی اینجاست؟

 

من عاشقم?او نیست?اما هر دو تنهاییم

من بی خودم تنهایم و او با خودش تنهاست

  • علی دهقان

چنان که دست گدایی شبانه می لرزد

علی دهقان | پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۹ ب.ظ

چنان که دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد

هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی ست
که دستِ بسته او عاشقانه می لرزد


چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه می لرزد


چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد؟
چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد؟


هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیوار
به خانه چند دلِ کودکانه می لرزد


دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب، زمین و زمانه می لرزد


ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه می لرزد

  • علی دهقان

بندِ سکوت

علی دهقان | پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۷ ب.ظ

بندِ سکوت را می کَنَم بر لحنِ خموش

 تا شب و روز ، مرا از تو حکایت باشد

 سخن از جانِ من و جانِ تو و هر چه شکایت باشد.

 

 هر کجا طرحِ لبی بود ، سکوت جاری بود

 بار بر بسته سکوت از جمعِ بار

 شب افروز گشته شعر ، بر حالِ دار

 در آغازِ تنم ، صدایی از مردمان ، حاکم بود

 در پایانِ سَرَم ، فغانی از سَران ، صادق بود

 لیک در میانه ، سکوت را بند گسستم

 ز سَر تا به قدم ...

 پُر از گسسته سکوتی باشد

 پُر از حرف و سخن ، شوق و قلم

 و جرعه ای بر عُمر ، کفایت باشد

 تا مُهرِ سکوت بر من ، حمایت باشد.

 

 سلام بر این فغان های سرفراز

 فراوان بر سخن های عشق و دلنواز

 

درود بر بوسه ، درد ، غم های نیاز

 و راه های بُرده مرا این جانگُداز

 که بَرده ، این چنین آزرده جان.

 

 گفته صدای رعد دانستم که باید:

 از اشک ، باران ، بوران

 گفته آوازِ بلبلِ خوش الحان:

 که باید از گُل و عشق ، سوزان

 گفته موجِ دیرنده پا بر جا:

 از بوسه ی ساحل و پیرِ خسته ی خندان.

 

 از شورشِ هستی به جانم نهراسم

 که مردان همه گونه ، به مناجات شدند

 از مطرب و خرابات و مُغان من نگریزم

 که جانان ، همه ، بی سَر و عادت باشند

 از هستیِ خویش ، سوی مستی برگرفتم

 آه ، خَلق را این سخن ها چه حالت باشند

 که اگر مردم بگریزند

 بر مردمِ دون چه حاجت باشد.

  • علی دهقان