ترافیک 60

بهترین های موسیقی

ترافیک 60

بهترین های موسیقی

ترافیک 60

بانک ملی پست، ثبت نام کارشناسی، جوک، چوب، حوادث، خدا، ذوب آهن، زیبا، ژاپن ، سایپا، شعر،صید، ضرب المثل، طالع بینی ، طالع بینی، عکس، غزل، فال حافظ، قرآن کریم، کلیپ، لبنان، لباس عروس ،مترجم ، نور، زارت بهداشت، همشهری ، یوتیوپ ،

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

احترام به پدر و مادر در سیره پیامبر اکرم (ص)

علی دهقان | سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ

احترام به پدر و مادر

احترام به پدر و مادر یکی از مهم‌ترین دستوراتی است که پیامبر اکرم’ در شریعت خود به آن سفارش کرده است و هیچ گونه کوتاهی‌ای را در آن نپذیرفته است. انسان به ویژه جوانان باید در این جهت از هیچ کوششی دریغ نکنند. هر جوانی که در آرزوی عاقبتی نیک است باید در نیکی به پدر و مادر خود از هیچ تلاشی فروگذار نکند. در قرآن بلافاصله پس از نهی از پرستش غیر خدا به احسان به پدر و مادر دستور داده شده است:

وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً.

و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردى پروردند. (اسراء/23-24)

    پیامبر اکرم’ محبوب‌ترین عبادات نزد خدا را پس از نماز، نیکی به پدر و مادر می‌دانست: روزی ابن مسعود پرسید: «محبوب‌ترین کارها نزد خدا چه کاری است؟» ایشان فرمود: «نمازِ سر وقت.» پرسید: «پس از آن چه کاری؟» فرمود: «نیکی به پدر و مادر.» پرسید: «پس از آن چه کاری؟» فرمود: «جهاد در راه خدا.»[1] همچنین در فرازی دیگر و در پاسخ به پرسشی درباره حق پدر و مادر بر فرزند فرمود: «پدر و مادر، بهشت و جهنم تو هستند!»[2] کنایه از این که بهشت و جهنم رفتن انسان وابسته به رفتاری است که با پدر و مادرش دارد. ایشان کسانی را که به پدر و مادر خود نیکی می‌کردند، بسیار تحسین می‌کرد و یکی از ثمرات این کار را طولانی شدن عمر انسان می‌دانست.[3] همچنین خشنودی و غضب خدا را در خشنودی و غضب پدر و مادر می‌دانست[4] و تأکید می‌کرد که اگر انسان دو سال طی مسیر کند تا در حق پدر و مادر خود کار نیکی‌ انجام دهد،‌ می‌ارزد.[5]

    البته از روایات متعدد استفاده می‌شود که منزلت و مقام مادر از نظر رسول اکرم’ بیش از منزلت پدر است؛ مثلاً فردی به خدمت رسول اکرم’ رسید و گفت: «هیچ کار قبیحی نیست که من انجام نداده باشم؛ آیا امکان توبه برای من هست؟» فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده‌اند؟» گفت: «پدرم زنده است.» فرمود: «برو و به او نیکی کن.» پس از آن که وی رفت، حضرت فرمود: «ای کاش مادرش زنده بود».[6] کنایه از این که نیکی به مادر بسیار سریع‌تر و آسان‌تر می‌توانست وی را نجات دهد. همچنین این سخن پیامبر اکـرم’ زبانزد همگان است که «بهشت زیر پای مادران است».[7] در اینجـا،

مناسب است که توجه جوانان عزیز را به ماجرای بسیار شگفتی جلب کنم که می‌تواند بسیار درس‌آموز و راهگشا باشد: جوانی خدمت رسول خدا’ رسید و عرض کرد: «پدر و مادر من بسیار کهنسال شدند.» سپس پدرم مرد ولی مادرم چندان فرتوت و پیر شد که همچنان که برای نوزاد غذا را می‌جوند، غذا را می‌جویدم و در دهانش می‌گذاشتم و او را همانند طفل شیرخوار مراقبت کرده در پارچه‌ای می‌پیچاندم و در گهواره گذارده،‌ حرکتش می‌دادم تا به خواب رود. کارش به جایی رسید که دیگر نمی‌توانست به درستی سخن گوید به گونه‌ای که از من چیزی می‌خواست ولی من متوجه منظور او نمی‌شدم. همچنین هرچه که من می‌گفتم او متوجه نمی‌شد. وقتی که این وضع را دیدم، از خدا تقاضا کردم که بر سینه‌ام پستانی برویاند که شیر داشته باشد تا بتوانم با آن به مادرم شیر دهم.» در این هنگام، در مقابل چشمان حیرت‌زده حاضران، سینه‌اش را باز کرد. پستانی نمایان شد؛ آن را اندکی فشرد و شیر از آن سرازیر شد. سپس گفت: «به این ترتیب، من مادرم را شیر دادم؛ همان طور که او مرا شیر داده بود.» در این هنگام اشک از چشمان مبارک پیامبر اعظم’ جاری شد و فرمود: «به نیکی رسیده‌ای (موفقیت بزرگی به دست آورده‌ای)؛ (چرا که) با نیتی پاک از خد چیزی خواسته‌ای و خدا خواسته‌ات را برآورده کرده است.» جوان با مشاهده این واکنش رسول خدا’ پرسید: «ای رسول خدا! آیا زحمات مادرم را جبران کرده‌ام؟» رسول خدا’ فرمود: «نه، و نه حتی یک ناله از ناله‌های هنگام زایمانش را».[8] شاید بتوان ادعا کرد که کمتر کسی موفق به چنین خدمتی به مادرش می‌‌شود؛ بنابر این، باید به هوش باشیم و از خدمت و رسیدگی اندک و موقتی که در زندگی خود برای پدر و مادر خود می‌کنیم، به خود مغرور نشویم.

    روزی زنی که در ایام کودکی به رسول خدا’ شیر داده بود، اجازه شرفیابی به خدمت رسول خدا’ را خواست؛ وقتی که وارد شد، ایشان، با وجد خاصی فرمود: «مادرم، مادرم!» و سپس ردای مبارکش را برای او پهن کرد و او بر روی آن نشست.[9]

    ممکن است جوانان زیادی باشند که در ایام حیات پدر و مادر غافل از آنها و بی‌مهر به آنها بوده باشند. شکی نیست که این افراد عمری حسرت و اندوه را بر دوش بکشند؛ اما باید توجه داشت که نیکی به پدر و مادر منحصر به زمان زنده بودنشان نیست، بلکه می‌توان پس از مرگ آنها نیز به آنها نیکی کرد و آنها را از خود خشنود ساخت. این مسأله‌ای است که رسول خدا’ بر آن تأکید می‌کرد. هنگامی که از ایشان در مورد نیکی به پدر و مادر پس از مرگ آنها سوال شد، فرمود: «بله، این کار ممکن است»؛ سپس اموری مانند نماز برای آنها، طلب مغفرت برای آنها، اجرای عهد و پیمان آنها پس از مرگشان، صله رحم و بزرگداشت دوستان آنها را به عنوان نیکی به پدر و مادر پس از مرگشان برشمرد.[10]

    مسأله مهمی که به ویژه جوانان باید به آن توجه داشته باشند، این است که تلاش کنند پدر و مادرشان چندان از آنها ناراضی نشوند که آنها را نفرین کرده، از خود برانند و شکایت آنها را به درگاه خدا ببرند. این اتفاق که به اصطلاح «عاق والدین» نامیده می‌شود، مایه بدبختی انسان در دنیا و آخرت است. رسول خدا’ فرمود: «شما را از بزرگ‌ترین گناهان آگاه نکنم؟» اصحاب گفتند: آری. حضرت فرمود: «شرک به خدا و عاق پدر و مادر». آنگاه از حالت تکیه درآمد و نشست و فرمود: «و شهادت دروغ» یا فرمود: «و سخن دروغ».[11]

    پیرمردی گریه‌کنان و در حالی که دست در دست فرزندش داشت، به محضر پیامبر خدا’ رسید و گفت: «ای فرستاده خدا! این پسرم را در کودکی غذا داده‌ام، و از هیچ محبتی دریغ نکردم و چنان که شایسته رفتار با کودکان است با او مهربانی کردم. پس از آن به او کمک کردم و او توان و نیرو گرفت و اموالش زیاد شد. اکنون که جوانی و دارایی خودم را از دست داده‌ام و کاملاً ضعیف و ناتوان شده‌ام، انتظار یاری فرزندم را دارم، تا غذای اندکی تهیه کرده، از گرسنگی نمیرم.»

    پیامبر اکرم’ رو به جوان کرد و فرمود: «چه جوابی داری؟» جوان گفت: «ای پیامبر خدا! دارایی‏ و اموال من به اندازه هزینه خود و خانواده‌ام است، و چیزی بیش از آن نیست تا به او کمک کنم.» رسول خدا’ رو به پدر جوان کرد و فرمود: «جواب تو چیست؟» پدر جوان گفت: «ای فرستاده خدا! او توانگر است؛ او دارای انبارهای گندم، جو، خرما و کشمش متعددی است و علاوه بر این‌ها پول زیادی هم دارد.» رسول خدا’ به پسر گفت: «شما چه جوابی داری؟» و وقتی که سخنان پدرش را رد کرد، رسول خدا’ فرمود: «ای جوان! از خدا بترس و به پدرت که برایت احسان و نیکی کرده، نیکی کن؛ چرا که خداوند، در عوض نیکیهایت به تو احسان می‏کند.» باز هم جوان تأکید کرد که چیزی ندارد. رسول اکرم’ فرمود: «در این ماه ما به جای تو، به پدرت کمک می‏کنیم؛ اما از ماه‏های بعد، تو به او کمک کن.» سپس به اُسامـه دستور داد که به پیرمـرد صـد درهم بدهد. پس از یک مـاه، پیرمـرد و

پسرش نزد رسول خدا’ آمدند. پس از آن که جوان باز هم از کمک به پدرش امتناع کرد، پیامبر فرمود: «تو دارایی زیادی داری؛ اما همه‏ آنها نابود می‏شود و تو حتی از پدرت هم فقیر و تهی‌دست‌تر خواهی شد.» پس از مدتی، روزی جوان، دید که عده‌ای نزدیک انبارهای او جمع شده‌اند. با نگرانی به طرف انبارها رفت و فهمید که همه مواد غذایی او (گندم، جو، خرما و کشمش انبارها) فاسد شده‌‏اند. برای انتقال سریع مواد غذایی به جای دیگر باربرهایی را با دست‏مزد زیادی استخدام کرد. باربرها، انبارها را خالی کردند و به منطقه دوری از شهر بردند. پس از اتمام کار، وقتی که جوان خواست دستمزد آن‏ها را از درهم و دینارهایش بپردازد، ناگهان متوجه شد که همه سکه‏ها از بین رفته و به سنگ تبدیل شده‏اند. باربرها اصرار به گرفتن دست‏مزد خود کردند. او نیز ناچار شد وسایل زندگی و خانه خود را بفروشد و کرایه باربرها را بپردازد؛ به این ترتیب دیگر هیچ چیز از مال دنیا برای او باقی نماند و سرانجام وی چنان تهی‏دست و بدبخت شد که دیگر حتی قادر به تهیه غذای روزانه خود هم نبود. بیمار و لاغر بر تخت بیماری افتاد. رسول خدا’ با مشاهده وضع او فرمود:

ای عاق‏شدگان پدر و مادر! عبرت بگیرید و بدانید که هم‏چنان که در دنیا اموال او نابود شد، در آخرت نیز درجات و مراتب بهشتی او تبدیل به درکات جهنمی خواهد شد.[12]

    جوان نباید از هزینه اموالش برای پدر و مادرش امتناع کند، بلکه باید اموال خود را متعلق به آنها بداند. روزی جوانی نزد رسول خدا’ آمد و گفت:‌ ای پیامبر خدا! پدرم می‌خواهد از دارایی من برای خود استفاده کند. رسول خدا’ فرمود: «تو و دارایی تو از آن پدرت هستید.» [13]

    مسأله عاق والدین بسیار اهمیت دارد. از برخی روایات استفاده می‌شود که عاق والدین دارای مراتب است؛ مثلاً رسول خدا’ فرمود: «بالاتر از هر عاق والدینی، عاق والدینی هست به جز کشتن پدر یا مادر که بالاتر از آن عاقی نیست.»[14] همچنین فرمود: «هر کس پدر و مادرش را غمگین کند، دچار عاق والدین شده است.»[15]

    جوانی خدمت رسول خدا’ رسید و گفت: «ای فرستاده خدا! با علاقه و نشاط آماده جهادم.» رسول خدا’ فرمود: «بنابر این به جهاد برو و در راه خدا کارزار کن. اگر در این راه کشته شوی، در پیشگاه خدا زنده هستی و از روزی خدا بهره می‌بری و اگر پیش از رسیدن به میدان کارزار بمیری، پاداش تو بر عهده خداست و اگر زنده به خانه‌ات بازگردی، همانند روز تولد از گناهانت پاک می‌شوی.» برق شادی بر چهره جوان نمایان شد؛ اما به یاد پدر و مادرش افتاد که از رفتن او به جهاد راضی نبودند؛ گفت: «ای پیامبر خدا! پدر و مادر پیری دارم که به گمان خویش به من انس گرفته‌اند و رفتن مرا به جهاد خوش ندارند.» رسول خدا’ فرمود: «در این صورت با پدر و مادرت باش. سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، انس گرفتنِ یک شبانه روز آنها با تو، از جهاد یک سال بهتر است.»[16]

    جوانی از رسول خدا’ پرسید: «ای فرستاده خدا! من سوگند خورده‌ام که بر آستانه در بهشت و پیشانی حور العین بوسه زنم. اکنون چه باید بکنم؟» رسول خدا’ فرمود: «بر پای مادر و پیشانی پدرت بوسه بزن.» پرسید: «اگر پدر و مادرم مرده باشند چه؟» فرمود: «قبرشان را ببوس.»[17]

    پیامبر رحمت و رأفت بر بالین جوانی حاضر شد که بر بستر مرگ افتاده بود و آخرین لحظات عمرش را سپری می‌کرد. اضطراب ملتماسانه‌ای در چهره‌اش نمایان بود. رسول خدا’ به نرمی فرمود: «ای جوان! بگو «لا اله الا الله».» جوان چشمان پریشانش را گرداند؛ به خود فشار ‌آورد؛ اما نتوانست کلمه‌ای بر زبان آورد. فرستاده خدا نگاهی به اطراف کرد و فرمود: «آیا مادر این جوان در اینجاست؟» زنی که در کنار بستر جوان ایستاده بود اندوهگین و شکسته گفت: «آری. من مادر او هستم.» رسول خدا’ پرسید: «آیا از فرزندت راضی هستی؟» زن گفت: «نه ای فرستاده خدا! شش سال است که با او سخنی نگفته‌ام.» حضرت فرمود: «ای زن! او را حلال کن و از او راضی باش.» گفت: «برای خشنودی خاطر شما او را حلال می‌کنم. خدا از او راضی باشد.»

    زن این را گفت و سر به زیر انداخت. بغض گلویش را فشرده بود. اشکهایش را از چهره فرتوتش پاک کرد. به یاد روزهایی افتاد که فرزندش را نه ماه در شکم خود حمل کرده بود. او را از شیره جانش سیراب کرده بود. سال‌ها در دامان خود به او محبت کرده بود. به یاد روزهایی افتاد که از آسایش خود می‌گذشت تا فرزندش آسوده باشد. پیامبر خدا’ رو به جوان کرد و فرمود: «ای جوان! بگو لااله الا الله.» جوان زبانش را حرکت داد و به راحتی جمله را تکرار کرد. پیامبر خدا’ پرسید: «ای جوان! چه می‌بینی؟» جوان گفت: «مرد بدترکیب و بسیار ترسناک و چرکین و بدبویی را می‌بینم که بر من خشم کرده است.» فرمود: «بگو ای خدایی که عمل اندک را می‌پذیری و از گناه بزرگ در می‌گذری، عمل اندک مرا بپذیر و از گناهان فراوان من در گذر که تو بخشنده و مهربانی.»

    جـوان این دعا را زمزمه کرد. همه دیـدند که چهره‌اش گشوده و شادمـان

شد. رسول خدا’ فرمود: «ای جوان! اکنون چه می‌بینی؟» گفت: «مردی سفید و زیباروی و خوشبویی را می‌بینم که لباس نیکویی بر تن دارد و با من خوشرفتاری می‌کند.»[18]

 

#کاراپست

#کاراپست_شیراز

 

برای پیدا کردن آدس در map اینجا کلیک کنید

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی