اختلال افسردگی اساسی یکی از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی است که مشخصه آن خلق افسرده و با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بیعلاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص میشود؛ چیزی که از آن به عنوان "سرماخوردگی روانی" یاد میشود. افسردگی مجموعهای از حالات مختلف روحی و روانی است که از احساس خفیف ملال تا سکوت و دوری از فعالیت روزمره بروز میکند. افسردگی اساسی واژهای است که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا جهت مجموعهای از علایم اختلال خلق برای DSM-III در سال ۱۹۸۰ به کار رفت و پس از آن عمومیت یافت. افسردگی اساسی منجر به از کارافتادگی قابل توجه فرد در قلمروهای زندگی فردی و اجتماعی و اشتغال میشود و عملکردهای روزمره فرد همچون خوردن و خوابیدن و سلامتی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
بسیاری از مردم که اطلاعات کمی در مورد افسردگی دارند احتمالاً از این که بفهمند این بیماری میتواند باعث چه چیزهایی بشود متعجب خواهند شد. مردم اغلب فکر میکنند افسردگی یعنی «حس بد داشتن» یا «احساس غمگینی». آنها نمیدانند که افسردگی میتواند باعث شود که فرد از یک تصمیمگیری ساده عاجز شود، 20 ساعت در شبانهروز بخوابد، یا بدون دلیل مشخصی شروع به گریه کند و نتواند جلوی خودش را بگیرد. بنابراین آشنایی با علائم افسردگی برای همگان اهمیت دارد.
علائم متداولی که به عنوان علائم هشدار دهنده افسردگی در نظر گرفته میشوند به قرار زیرند:
1- تغییرات در سطح انرژی یا فعالیت
• کاهش انرژی: این نخستین علامت است و تشخیص آن بسیار ساده میباشد. به طور خلاصه یعنی این که حس کنید به قدر هفته گذشته یا ماه گذشته انرژی ندارید. نه این که تمام روز خسته باشید بلکه فقط انرژی کمتری نسبت به سابق داشته باشید. برای مثال، ترجیح بدهید بعد از خاتمه کار روزانه، استراحت و مطالعه کنید تا این که به ورزش بپردازید.
• خستگی: دومین مرحله بعد از کاهش انرژی. افسردگی میتواند باعث خستگی جسمی شود. خوابیدن و استراحت، شما را سرحال نمیآورد و حتی صبحها پس از بیدار شدن از خواب هم احساس خستگی میکنید. این احساس خستگی در طول روز هم ادامه مییابد. ممکن است در محل کار که هستید فعالیتهای کاری شما را به خود مشغول کند ولی بعد از آن که به خانه برمیگردید آنچنان احساس کوفتگی کنید که انگار قطار از رویتان رد شده است! خمیازه کشیدن، بدن را به این طرف و آن طرف کش دادن و چرت زدن از نشانههای خستگی است.
• سستی و رخوت: این عارضه جدّیتری است. کسی که دچار افسردگی باشد ممکن است به طور غیرعادی بیحال و خوابآلوده باشد. و یا در حالت متداولتر، ممکن است ساعتها بدون انجام هیچ کاری روی صندلی بنشیند. نه این که به چیزی واکنش نشان ندهد بلکه به انجام هیچ کاری علاقهمند نباشد و از نظر جسمی و روحی احساس سنگینی کند.
• کاهش فعالیت: این ممکن است در نتیجه کاهش انرژی، خستگی و سستی و رخوت باشد و یا آن که مستقل از این عوارض باشد. به هر حال، اگر سطح فعالیتهای معمولی فرد شروع به کاهش کند این ممکن است از علائم افسردگی باشد.
• بیخوابی یا پرخوابی: یکی از شایعترین علائم افسردگی بیخوابی است: دراز کشیدن ولی بیدار و نگران ماندن، ناتوانی در استراحت کردن، احساس تنش درونی داشتن و یا فکرهای مختلف کردن. پرخوابی عکس بیخوابی است. یعنی زیادتر از حد معمول خوابیدن. بیخوابی ممکن است فعالیتهای روزانه شما را تحت تاثیر قرار دهد یا ندهد و یا ممکن است در ارتباط با سایر علائم، نشانه وجود افسردگی در فرد باشد زیرا عوامل بسیاری میتوانند موجب بیخوابی گردند. امّا پرخوابی، خود به خود نشانه افسردگی است و فرد باید فوراً به روانپزشک مراجعه کند.
• از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش و شادیآور: نام این علامت، خود به قدر کافی گویاست. مثلاً شما به طور معمول از والیبال بازی کردن با دوستانتان بسیار لذت میبردید و حال، دعوت آنها را رد میکنید. همیشه عاشق کارهای باغبانی و نگهداری از گل و گیاه بودید ولی امسال حوصلهاش را ندارید.
• کنارهگیری اجتماعی: تشریح این عارضه، آسان ولی تشخیص آن دشوار است و بستگی به این دارد که فردی که شخصیت دوقطبی دارد در کدام حالت باشد. به عنوان مثال، چنین فردی گاهی علاقه زیادی به میهمانی رفتن دارد و گاهی برعکس، ترجیح میدهد تنها در خانه بماند و کتاب بخواند. از سوی دیگر، شخصی که به طور طبیعی آدم گوشهگیری است، در صورت افسردگی گوشهگیرتر و انزواطلبتر میشود ولی چون به این خصلت شناخته شده بوده، تشخیص این علامت افسردگی در او دشوارتر خواهد بود.
2- تغییرات فیزیکی
هر کس که فکر میکند افسردگی فقط با مغز افراد سروکار دارد یا تاکنون به افسردگی دچار نشده و یا از آن چیز زیادی نمیداند. افسردگی نه تنها بر روی ذهن انسانها اثر میگذارد بلکه علائم فیزیکی مهمی نیز به جا میگذارد. برخی از آنها را در بخش 1 ذکر کردیم (کاهش انرژی یا کاهش فعالیت) و در اینجا به برخی دیگر اشاره میکنیم.
• دردهای تعریف نشده: یکی از نظریههایی که در مورد علّت بدن درد در افراد افسرده وجود دارد این است که این افراد معمولاً به دلیل اختلال در خواب، استراحت کامل نمیکنند و از نظر جسمی دچار استرس هستند. خواب بدون استراحت (چه کمخوابی و چه پرخوابی) از مؤلفههای اصلی سندروم خستگی مزمن و فیبرومایلجیا (دردهای عضلانی و استخوانی گسترده که علّت آن هنوز ناشناخته است) میباشد. به علاوه، افراد افسرده معمولاً بیشتر از حدّ طبیعی دارای هورمون کورتیزول هستند که این به نوبه خود با دردهای عمومی در بدن ارتباط دارد.
• کاهش یا افزایش وزن
• کم اشتهایی یا پراشتهایی: کم اشتهایی در شرایط افسردگی کاملاً شایع است. گاهی اوقات نیز افراد افسرده به عنوان مسکّن به غذا روی میآورند. بنابراین هم کاهش وزن و هم افزایش وزن میتواند از نشانههای افسردگی باشد. یکی از دلایلی که افراد به هنگام افسردگی به غذا و مخصوصاً غذاهای پرچربی روی میآورند این است که کربوهیدراتها سطح سروتونین مغز را بالا میبرند (سروتونین یکی از انتقالدهندههای عصبی است که زیاد پائین آمدن سطح آن به افسردگی ارتباط دارد). همچنین، افزایش کورتیزول نیز به عنوان یکی از عوامل ذخیره نامناسب چربی در بدن انگاشته میشود.
• بیقراری یا کندی روانی-حرکتی: بیقراری روانی- حرکتی عبارت است از افزایش فعالیت، بیشتر به دلایل ذهنی تا جسمی. نشانههای متداول آن شامل قدم زدن، پیچاندن یا فشار دادن دستها، با انگشت روی میز زدن یا کف پا را به زمین زدن و سایر رفتارهای بدون وقفه مشابه است. کندی روانی-حرکتی برعکس، به آهستگی فعالیتهای فکری و جسمی اشاره دارد. در این حالت، کارهای معمولی مانند مسواک زدن یا غذاخوردن ممکن است به صورتی غیرعادی کند و با طمأنینه انجام شوند.
3- درد هیجانی (Emotional Pain )
• غمگینی طولانی
• گریه غیرقابل کنترل و غیرقابل توضیح
• احساس گناه
• احساس پوچی
• از دست دادن اعتماد به نفس
• احساس ناامیدی
• احساس بیپناهی
این علائم، به ویژه اگر تک تک در نظر گرفته شوند، منحصر به افسردگی نیستند. برای مثال، احساس بیپناهی ممکن است واکنش منطقی به قرار گرفتن در یک شرایط دشوار باشد. امّا در حالت افسردگی، احساس بیپناهی به صورتهای زیر است:
• آمیخته با انواع دیگر دردهای هیجانی
• آمیخته با انواع دیگر علائم افسردگی
• تداوم یافتن بیش از یک زمان معقول
• شدیدتر بودن بیش از یک حدّ معقول
هر یک از عوارض بالا ممکن است به عنوان واکنش طبیعی به یک رویداد غمانگیز مثل مرگ نزدیکان یا از دست دادن کار پدیدآید امّا طولانی شدن بیش از حدّ آن باید به عنوان علائم احتمالی افسردگی مورد بررسی قرار گیرد. در نظر گرفتن این پدیده، به ویژه در افرادی که دارای سابقه افسردگی هستند حائز اهمیت است.
4- حالتهای روحی دشوار
• تحریکپذیری: تقریباً همه این حالت را تجربه کردهاند. تحریکپذیری علتهای بیشماری میتواند داشته باشد. یک سردرد، خواب بد، یک صورتحساب پیشبینی نشده، فرا رسیدن وقت دندانپزشک، و هر عامل استرسزای دیگری میتواند باعث آن شود. امّا هنگامی که دلیل واضحی برای این که چرا یک چیز کم اهمیت و کوچک باعث ناراحتی میشود وجود نداشته باشد و این حالت روزها و هفتهها در فرد باقی بماند، به احتمال زیاد افسردگی عامل آن است.
• خشم: خشم نهایت تحریکپذیری است. یک فرد افسرده ممکن است بابت یک چیز کم اهمیت و یا حتی هیچ چیز به حالت انفجار برسد. اگر خشم دوام یافت یا ترساننده شد در اسرع وقت به فکر چاره باشید.
• اضطراب و نگرانی. این به چند طریق ممکن است وجود داشته باشد. برای مثال، فردی ممکن است درباره بعضی موضوعات عادی روزمره، نگرانی وسواسی داشته باشد: قرصهایم تمام نشده؟ برای شام چه غذایی درست کنم؟ آیا به ماشینم بنزین زدم؟ مشکل دیگری از این حالت موقعی است که فرد در مورد تمام موضوعات اضطراب داشته باشد: باید به لولهکش تلفن کنم. اگر امروز نیاید چی؟ بهتر است صبح خیلی زود از خانه بروم، چون ممکن است ترافیک سنگین باشد یا وسط راه ماشینم پنچر شود. اضطراب ممکن است شکل عمومیتری نیز داشته باشد و همراه با افکار عجولانه باشد. معمولاً فرد مضطرب در حالت بیتصمیمی به سر میبرد.
• بدبینی: داشتن نگاهی منفی نسبت به همه چیز: هیچکس مرا دوست ندارد. امروز هم روز بد دیگری در پیش خواهد بود. شانسی برای استخدام شدن ندارم. در حالتی که بدبینی ناشی از افسردگی وجود داشته باشد، منفیبافی به صورت مبالغهآمیزی در میآید: دلیلی وجود ندارد که روز بدی در پیش باشد، بعضیها شما را دوست دارند، و اگر افسرده نبودی شانس خوبی برای گرفتن کار داشتی.
• بیتفاوتی: لباسهای کثیف انباشته شده، صورتحسابها پرداخت نشده و شما بیخیال هستید. دوستی به شما تلفن میکند و مشکلش را با شما در میان میگذارد. امّا شما فقط ساکت نشستهاید و گوش میکنید و حرفهای او هیچ احساسی را در شما برنمیانگیزد.
• خود انتقادی: هر کس اشتباه میکند. امّا فرد افسرده اشتباهاتش را بزرگ جلوه میدهد. «من امروز خسته به نظر میرسم.» تبدیل به «من زشت هستم» میشود. «من در محاسبه موجودی حسابم اشتباه کردهام.» به «من در ریاضیات کودن هستم.» تبدیل میشود. منفی بافی بیش از حد درباره خود از علائم افسردگی است.
5- تغییر در الگوهای فکری
گرچه علائم زیر همگی تحت عنوان «تغییر در الگوهای فکری» دستهبندی شدهاند امّا هر یک از آنها میتوانند آثار قابل ملاحظهای بر روی رفتار انسان داشته باشند. این علائم چون بیشتر بر روی نحوه کار کردن تاثیر میگذارند توسط همکاران زودتر قابل تشخیص میباشد:
• عدم تمرکز: این به دو شکل امکانپذیر است. یکی این که صرفنظر از این که چقدر سعی میکنید نتوانید روی کاری که در دست دارید یا کتابی که در حال مطالعهاش هستید یا صحبتهای سخنرانی که در جلسهاش حضور دارید و یا روی رژیم غذایی که در پیش گرفتهاند تمرکز کنید. از سوی دیگر، ممکن است توجه شما از موضوعی منحرف شود بدون آن که خودتان آگاهی داشته باشید تا وقتی که ناگهان به خود آئید. مثلاً ناگهان متوجه شوید که 20 دقیقه است که روی همین صفحه کتاب ماندهاید. اوّلی رنجآور و ناراحتکننده است و دومی میتواند مشکلات زیادی برای فرد به وجود آورد. به هر حال، عدم تمرکز، وضعیت مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
• بیتصمیمی: امروز برای رفتن به سرکار چه لباسی بپوشم؟ کدام یک از این سه پروژه اولویت بیشتری دارد؟ بهترین روز برای وقت گرفتن از دکتر کی است؟ در حالت افسردگی، تصمیمگیری ساده هم ممکن است مشکلساز گردد. و تصمیمگیریهای پیچیده میتواند غیرممکن شود. هنگامی که بیتصمیمی با اضطراب همراه باشد، مواجه شدن با شرائطی که تصمیمگیری اجتناب ناپذیر است میتواند به هیستری بیانجامد.
مردم معمولاً فکر میکنند که فرد افسرده، آدم آرام و گوشهگیری است امّا چنین فردی وقتی در گوشه و تحت فشار قرار گیرد، میتواند واکنشهایی نظیر انفجارهای هیجانی نشان دهد.
• مشکلات حافظهای: این مشکلات میتواند در اثر تمرکز ضعیف بروز کند. یعنی شما به دلیل عدم تمرکز چیزی را که بهتان گفته شده است نشنیدهاید و در نتیجه نمیتوانید آن را به یاد آورید. امّا افسردگی می تواند مستقیماً نیز بر روی حافظه تاثیر گذارد به نحوی که چیزی که به فرد گفته شده، شنیده و یا خوانده است و یک زمان به یاد داشته بعداً فراموشش شود.
• بینظمی: این علامت، منحصر به افسردگی نیست. افرادی که به شیدایی خفیف (hypomania ) دچارند نیز معمولاً آدمهای بینظمی هستند. امّا در این حالت ممکن است فرد از این بابت احساس ناراحتی نکند. مثلاً شما علیرغم به هم ریختگی اتاقتان، دقیقاً میدانید که هر چیز کجا قرار دارد. امّا در شرایط افسردگی، بینظمی فرد را ناراحت می کند و باعث میشود که او حتی احساس بدتری هم پیدا کند زیرا اگر افسردگی وجود نداشت اقلاً فرد میتوانست برای حل این مشکل اقدام کند.
6- دل مشغولی به مرگ
هر چند سه موردی که در زیر آمده ممکن است به نظر سه عبارت مختلف برای یک چیز بیایند امّا در واقع، آنها اشکال مختلفی از دل مشغولی به مساله مرگ هستند.
• فکر مرگ: فکر کردن درباره مرگ ممکن است به شکل تصوّر و تخیل مرگ خود فرد باشد. برای مثال، فرد ممکن است خود را خوابیده در داخل قبر تصوّر کند. یا به اتفاقاتی که در مراسم خاکسپاریش میافتد فکر کند و یا درباره این موضوع فکر کند که مردم پس از مرگش چه میگویند. یکی از عبارتهایی که مردم، بدون منظور خاصی، زیاد به کار میبرند این است که «ای کاش مرده بودم.» امّا بیان این عبارت از سوی یک آدم افسرده باید جدّی گرفته شود، پیش از آن که افکار به واقعیت بپیوندد.
• فکر خودکشی: در این حالت، بیان «ای کاش مرده بودم.» کم کم به فکر کردن درباره تحقق آن پیش میرود. فرد افسرده ممکن است در رویارویی با یک اتفاق پراسترس به فکر خودکشی بیافتد و به طور واقعی برای این عمل برنامهریزی کند. چه فرد برنامه مشخص برای خودکشی در ذهن داشته باشد و چه نداشته باشد، فکر کردن درباره خودکشی باید بسیار جدّی گرفته شود. از جمله پرخطرترین عوامل برای انجام خودکشی میتوان به تلاش قبلی برای خودکشی، حضور عوامل مهم استرسزا در زندگی و دسترسی به اسلحه اشاره کرد.
• احساس مرگ: کسی که احساس مرگ یا بریدن از زندگی میکند، گروهی از علائمی که در 5 بخش قبل ذکر شد را به همراه دارد. این علائم عبارتند از:
o ناامیدی
o بیتفاوتی
o از دست دادن علاقه به فعالیتهای لذتبخش
o سستی و رخوت
o کنارهگیری اجتماعی
به علاوه، فرد ممکن است خود را صرفاً در جایگاه یک «ناظر» نسبت به اتفاقاتی که پیرامونش میافتد حس کند. احساس «پشت سر کسی ایستادن» و نگاه کردن به اتفاقاتی که میافتد.
نتیجهگیری
علائمی که ذکر شد، به ندرت به صورت منفرد حضور دارند و معمولاً ترکیبی از آنها در فرد افسرده وجود دارد. برای مثال، ممکن است این علائم در یک نفر وجود داشته باشد:
• گروه 1- تغییر در سطح فعالیت
o خستگی
o بیخوابی
o سستی و رخوت
• گروه 2- تغییرات فیزیکی
o دردهای تعریف نشده
o بیقراری روانی- حرکت
• گروه 3- درد هیجانی
o از دست دادن اعتماد به نفس
o احساس بیپناهی
• گروه 4- حالتهای روحی دشوار
o تحریکپذیری
o اضطراب و نگرانی
• گروه 5- تغییر در الگوهای فکری
o بیتصمیمی
o بینظمی
و هیچ علامتی از گروه 6، یعنی دلمشغولی به مرگ وجود نداشته باشد. فرد افسرده دیگری ممکن است ترکیب کاملاً متفاوتی از این علائم را داشته باشد. نکته مهم این است که باید نسبت به علائم هشدار دهنده افسردگی شناخت داشته باشیم تا بتوانیم آنها را، در صورت وجود، در خودمان یا اطرافیانمان هر چه زودتر شناسایی کنیم و به موقع نسبت به درمان اقدام نمائیم.
راههای غلبه بر افسردگی
همه ما گاهی دچار حالت ناامیدی و افسردگی میشویم. مثلاً وقتی روابط ما با دیگران از هم پاشیده میشود. ممکن است شوکه شویم، گریه کنیم، غذا نخوریم، عصبانی شویم، خوب نخوابیم و بدخلق و مضطرب شویم.
این حالت معمولاً پس از چند روز برطرف میشود و شخص به زندگی طبیعی باز میگردد. اما آنچه پزشکان آن را افسردگی مینامند، حالت افسردگی به این شکل نیست. بلکه این اصطلاح برای تعریف بیماری شدیدتری به کار میرود که حداقل چند روز طول میکشد و بر جسم و روح اثر میگذارد. این بیماری ممکن است بی هیچ دلیلی بروز کند و زندگی فرد را تهدید کند. هیچ وقت وجود یک علامت تک نشانگر وجود افسردگی و یا به قول معروف افسردگی بالینی در فرد نیست. بسیاری از علایم شبیه یکدیگرند، اما وقتی فرد به افسردگی مبتلا میشود این علائم شدیدتر میگردند و مدت بیشتری ادامه مییابند. اگر حالت ناامیدی و افسردگی بر تمام ابعاد زندگی شما تاثیر بگذارد، 2 یا چند هفته ادامه یابد و یا به حدی برسد که به فکر خودکشی بیفتید، کار صحیح آن است که از دیگران یاری بطلبید.
به خاطر داشته باشید که افسردگی یک بیماری است که میتوان آن را با موفقیت درمان کرد و به موقع بهبود خواهد یافت.
علایم افسردگی
هر چند افسردگی یک اختلال خلفی دانسته میشود اما در واقع از مجموع 4 علامت مختلف تشکیل شده است. علاوه بر علایم هیجانی (خلقی)، علایم شناختی، انگیزشی و جسمانی وجود دارد. لازم نیست فرد به همه این علایم دچار شود تا بتوان او را افسرده دانست. اما هر چه بیشتر دچار این علایم شده باشد و هر چه شدت این علایم بیشتر باشد با اطمینان بیشتری میتوان نظر داد که دچار افسردگی است.
1- علایم جسمی: 1-تغییر اشتها (افزایش یا کاهش اشتها)،2- آشفتگی در خواب (بدخوابی، به سختی به خواب میروند، زودتر از موقع بیدار میشوند یا زیاد میخوابند) 3- خستگی 4- یبوست 5- بی میلی جنسی 6- نا منظم شدن عادت ماهانه 7- کم تحرکی روحی و جسمی. از آنجا که افکار شخص افسرده معطوف به درون هستند تا به وقایع خارجی، بیمار ممکن است دردها و رنجهای خود را بیش از حد بداند و نگران سلامتیاش باشد.
2- علایم شناختی: علایم شناختی بیشتر شامل افکار منفی است. افراد افسرده اعتماد به نفس اندکی دارند، احساس بی کفایتی کرده و برای شکستهایشان خود را تحقیر میکنند. آنها از آینده نا امید بوده و به انجام کاری برای بهبود زندگیشان بدبین هستند. تفکر افراد افسرده باعث میشود که انسان جهان را با دیدی منفی بنگرد.
سه عامل سازنده تفکر افسرده کننده عبارت است از:
افکارمنفی، مانند اینکه «من در کارم موفق نیستم».
انتظارات زیاد و غیر منطقی از خود، مانند من زمانی خوشبخت هستم که همه مرا دوست بدارند و مرا در شغلم موفق بدانند.
افکار غلط مانند: الف نتیجه گیریهای سریع و کلی ب توجه به جزییات منفی در یک موقعیت و چشم پوشی از موارد مثبت پ اعتقاد بر اینکه مقصر هر کار غلطی خود شخص است دتنیچه گیری منفی.
3- علایم هیجانی: غمگینی و دلمردگی برجستهترین علامت هیجانی در افسردگی است. شخص افسرده ناامید و غمگین است. اغلب گریه و زاری میکند و ممکن است به فکر خودکشی بیفتد. از دست دادن لذت یا خوشنودی از زندگی نیز به همین اندازه برای وی شایع است. فعالیتهایی که قبلاً موجب رضایت او میشد اکنون کسل کننده و غیر لذت بخش میشود. شخص افسرده به تدریج به سرگرمیها، تفریحات و فعالیتهای خانوادگی بی علاقه میشود. بیشتر بیماران افسرده شکایت میکنند که دیگر از علایق قبلی شان لذت نمیبرند و بسیاری از عدم عطوفت به دیگران میگویند.
4- علایم انگیزشی: انگیزش در افسردگی رو به نزول است. فرد افسرده به منفعل بودن گرایش بیشتری دارد و برای شروع فعالیتها با مشکل روبه رو است.
انواع افسردگی
1- افسردگی خفیف: در افسردگی خفیف خلق پایین ممکن است ایجاد شود و بعد از مدتی از بین برود. این بیماری اغلب بعد از یک واقعه استرس زا بروز میکند. شخص ممکن است غیر از احساس خلق پایین، احساس اضطراب و نگرانی هم داشته باشد. تغییر در نحوه زندگی، اغلب تمام آن چیزی است که برای درمان این نوع افسردگی لازم است.
2- افسردگی متوسط: در افسردگی متوسط خلق پایین طول کشیده و باقی میماند و شخص دچار علایم جسمی نیز میگردد. گرچه این علایم از فردی به فرد دیگر فرق میکند.
در چنین مواردی، فقط تغییر در نحوه زندگی به ندرت باعث بهبودی میشود و نیاز به درمان دارویی هم وجود دارد.
3- افسردگی شدید: افسردگی شدید یک بیماری تهدید کننده زندگی میباشد که دارای علایم شدیدی میباشد. بیمار دچار علایم و مشکلات جسمی، هذیانها و توهمات شده و مراجعه به پزشک در اولین فرصت از اهمیت زیادی برخوردار است.
عوامل بروز افسردگی
1- ژنها.
2- ویژگیهای شخصیتی.
3- محیط خانوادگی.
4- الگوهای فکری.
5- فشار روحی و حوادث زندگی.
6- بیماری جسمی.
7- جنسیت.
راههای غلبه بر افسردگی
اگر دچار افسردگی شده اید، خودتان متوجه احساس ناامیدی و استیصال که ناگهان بروز کرده می شوید. در این وضعیت بهتر است برای درمان به پزشک مراجعه کنید. اما در این بین خودتان نیز می توانید با به کار گیری عادت های صحیح و تغییر در شیوه و سبک زندگی اقدامات مفیدی برای بهبود وضعیت داشته باشید.
افسردگی و راههای غلبه بر آن
توصیههایی که به شما کمک میکند حالتان بهتر شود.
1- سعی کنید هر روز سر ساعت خاصی از خواب بیدار شوید، حتی اگر دلتان نخواهد، به محض بیدار شدن از رختخواب بیرون بیایید.
2- از نرمش و ورزش غفلت نکنید: هر کاری که شامل فعالیت و تحرک جسمی باشد، حالتان را بهتر خواهد کرد. اگر هنگام پیاده روی افکار منفی به شما هجوم آورد به ورزش دیگری بپردازید. نرمش و ورزشهای موسوم به ایروبیک (ورزشهای هوازی) و شنا بسیار مفید میباشند. تمرینات بدنی منظم قویترین عامل طبیعی است که میتواند افسردگی را برطرف سازد. ثابت شده است که تمرینات منظم موجب افزایش میزان مادهای به نام اندروفین در مغز میشود. مادهای قوی که به طور طبیعی باعث تقویت و بهتر شدن روحیه فرد میگردد. نگرانی و اضطراب را کاهش میدهد.
خواب را تنظیم میکند و به شما آرامش میبخشد. موجب فعالیت ذهنی مثبت میشود. احساسات فروخورده و سرکوب شده و انباشته شده را آزاد میسازد. افسردگی خفیف را درمان میکند. نگرش فکری و عزت نفس را بهبود میبخشد. عملکرد قلب را تقویت میکند. فشار خون را پایین میآورد. عمل انتقال اکسیژن به سراسر بدن را بهبود میبخشد. از پوکی استخوان جلوگیری میکند. موجب کنترل قند خون میشود.
اگر تمرینات بدنی انجام نمیدهید و بالاتر از 40 سال سن دارید یا مبتلا به بیماری خاصی هستید قبل از شروع تمرینات بدنی به یک پزشک متخصص مراجعه کرده و مطمئن شوید که از تندرستی کامل برخوردارید و انجام تمرینات بدنی به رایتان زیان بخش نخواهد بود.
3- اعتقادات مذهبی خود را تقویت کنید و به خدا توکل کنید. همچنین در مراسم مذهبی و فعالیتهای اجتماعی شرکت کنید.
4- وظایف یا کارهای دشوار و بزرگ را به قسمتهای کوچک تقسیم کنید. الویت بندی کنید و آنچه را میتوانید انجام دهید.
5- اهداف واقع بینانه ای داشته باشید. اهداف سخت و مشکل برای خود تعیین نکنید و مسئولیت بیش از حد را به دوش نگیرید. از خود انتظار زیادی نداشته باشید. هر روز یک هدف کوچک برای خود تعیین کنید و سعی کنید به آن برسید. به یاد داشته باشید اگر افسردگی انرژی و انگیزه ما را کاهش میدهد، انجام حتی یک کار کوچک در روز به شما کمک میکند احساس بهتری راجع به خود داشته باشید. اهداف خود را با عباراتی مثبت بیان کرده و در عبارات خود از کلمه منفی استفاده نکنید. به جای اینکه بگویید من دیگر قند، شیرینی، بستنی و سایر خوراکیهای چاق کننده را نخواهم خورد بهتر است بگویید من از خوردن خوراکیهای سالم و مغزی که کالری کمتری دارند لذت میبرم.
6- سعی کنید با دیگران معاشرت کنید. کنار دیگران بودن به مراتب بهتر از تنهایی است و به شما کمک میکند. وقتی حوصله ندارید شاید خوشتان نیاید با دیگران صحبت کنید ولی بهتر است بدانید در چنین شرایطی حرف زدن با دیگران میتواند به شما کمک کند. با کسی که دوست دارید و در مورد موضوعی که دوست دارید، صحبت کنید.
7- سعی کنید حالت چهره خود را تغییر دهید. پژوهش گران نشان دادهاند که حالت صورت شما میتواند احساسات را تغییر دهد. پس لبخند بزنید و اگر بی اختیار اخم کردهاید، اخمهایتان را باز کنید.
8- هر بار کاری را خوب انجام میدهید و یا هر وقت که حالتان خوب است، احساس و افکار خود را یادداشت کنید. به مرور این نوشتهها در زمانهایی که احساس خوبی ندارید به شما نشان میدهد که این حال بد شما پایدار نبوده و مدتی بعد احساس بهتری خواهید داشت.
9- بپذیرید که هر فرد تواناییها و خصوصیات متفاوتی دارد. روی خصوصیات خاص خود تاکید کنید.
10- از یک متخصص کمک بگیرید. بزرگترین کمک به افراد افسرده این است که آنها را ترغیب کنیم تا از دیگران کمک بگیرند. افراد خانواده و دوستان بیمار افسرده را تشویق و ترغیب کنند تا درمان را شروع کنند و خود را از درد و رنجهای ناشی از بیماری نجات دهد. در مورد بیماران افسرده، هرگونه حرف، اقدام یا فکر مربوط به خودکشی را نادیده نگیرید و از یک متخصص کمک بخواهید.
11- تغذیه مناسب:ارتباط ظریف و اساسی بین جسم و روح وجود دارد. تغذیه مناسب نه تنها به بهبود کیفیت جسم کمک می کند بلکه روح را نیز ارتقا می بخشد. اختصاص بخش اعظمی از تغذیه به میوه ها و سبزیجات تازه و غلات بسیار مفید است. بهتر است مصرف چربی و شیرینی جات را محدود کنید. بعضی مطالعات حاکی از این حقیقت است که اسید چرب امگا 3 و ویتامین B12 به تغییر خلق و خو و رفع افسردگی کمک می کند. یکی از بارزترین علایم افسردگی اضطراب می باشد و مصرف بیش از اندازه کافئین باعث بروز عصبیت، دلهره و اضطراب می شود. محدود کردن موادی مثل قهوه، چای، شکلات و... می تواند تغییر به سزایی در بهبود خلق و خو داشته باشد.
12- اکتشاف خلاقیت: نقاشی، عکاسی، بافندگی و یا نویسندگی فعالیت هایی هستند که فرد با انجام آن می تواند احساس درونی خود را بهتر بیان کند. خلاقیت احساس خوبی در فرد ایجاد می کند. هدف خلق شاهکار نیست. بلکه انجام کاری است که ایجاد لذت می کند و رضایت خاطر بیشتری به همراه دارد.
#کاراپست
#کاراپست_شیراز
برای پیدا کردن آدس در map اینجا کلیک کنید